جها ن بشريت وخطربنيا دگرايي
ارسالي فياض شمشاد ارسالي فياض شمشاد


بسيار دربارهء مسئلهء فلسطين که گويا قلب تروريسم بين المللی ــ نام ديگر تروريسم اسلامی ــ است گفته اند. ‏با آنکه اين مسئله دستاويز خوبی برای احياگران است و رسيدن به راه حل منصفانه ای برای آن ضرورت ‏حياتی دارد، رابطهء علت و معلولی ميان اين دو نيست. احياگری مد تها پيش از مسئلهء خاورميانه آمد و هيچ ‏راه حل عملی آن برای بنيادگرايان بس نخواهد بود. انور سادات بد ست اسلاميان راديکال کشته شد زيرا همه ‏سرزمينهای مصر را در توافقی با اسرائيل برگرداند. هر راه حلی برای مسئلهء فلسطين منهای نابودی ‏اسرائيل خيانت شمرده خواهد شد.‏ اين واقعيت که خاورميانه يکی از پرتنش ترين و بحرانزاترين مناطق جهان است نشان می دهد که عوامل ‏خارجی دربرابر تضادهای تمد نی که به رغم همه منابع طبيعی و انسانی، بيتوان مانده است، نقش فرعی دارد. ‏اين بی ثباتی به خاورميانه محدود نمی ماند، چنانکه در افريقاست؛ بلکه به دليل اهميت ژئواستراتژيک خاور ‏ميانه به جاهای ديگر انتقال مي يابد. از اينرو گذشته از کاهش تنشها در منطقه، رهيافت approach همه ‏جانبه ای برای پيکار با تروريسم بين المللی لازم است ــ تروريسمی که از اوضاع و احوال خاور ميانهء ‏اسلامی برمی خيزد.‏ ‎چنين رهيافتی را در پاسخ پرزور غرب به القاعده ، طالبان وباقي تفنگداران مي توان ديد. احياگران اسلامی در وضع ياس آور ‏خود برای زنده ماندن نياز به موفقيت دارند. هنوز بزرگترين استدلال واعظان بنيادگرائی از لندن تا جاکارتا ‏لاف زدن دربارهء دوران جهانگيری اسلام است. تا پيش از ١١ سپتامبر به نظر می رسيد که اسلام بنيادگرا ‏متوقف کردنی نيست و رزمناو امريکائی را سوراخ کنند و بی ‏آسيب بدر آيند. اکنون حتا در پاکستان و فيليپين و اندونزیا، جهان بر گروههای تروريست تنگ شده است. پس ‏از آنچه در افغانستان ( که پوزشگران تروريستها آن را از نظر کشتار مردم ــ نزديک ١٣٠٠ غير نظامی ــ ‏با آشويتز، و از نظر \"بن بست و شکست\" نظامی با ويتنام مقايسه می کنند) با طالبان نابود و القاعدهء پراکنده ‏شد، از پيونگ يانگ تا تهران و بغداد هر چه هست ژستهای آشتی جويانه و ميانه روانه جای سرکشی ‏چالشگرانه را گرفته است.‏ ‎احياگری اسلامی که از نظر انتلکتوئل ورشکسته است و بيشتر از بسيج نادانترين عناصر در بحران زده ‏ترين جامعه ها برمی آيد در ايران با واترلوی سياسی و در افغانستان با واترلوی نظامی خود روبرو شده است. ‏در ايران مردمی که اسلام را با انقلاب خود به حکومت رساندند بزرگتری دشمن حکومت اسلامی اند و در ‏افغانستان شرری از تکنولوژی غربی ــ فراوردهء يک تمدن \"فاسد رو به زوال\" ــ خرمن هستی سربازا ن ‏اسلام را غبار کرد. با توجه به اهميتی که مسلمانان به قدرت مادی می دهند هزيمت نظامی افغانستان بويژه ‏ضربهء مرگباری بود.‏ ‎‏١١‏‎ ‎‏ سپتامبر و دنباله های آن ثابت می کند:‏يکم ــ چيزی به نام تروريسم بين المللی هست و از هر نظر به احياگری يا بنيادگرائی اسلامی بستگی ‏دارد. ‏‎دوم ــ کشاکشی ميان تمدنهای غربی و اسلامی است به اين معنی که بخش مهمی از دومی نه تنها اولی ‏را نفی می کند بلکه فعالانه درپی ويران کردن ش با سلاح تروريسم است. تمدنهای ديگر هر موضعی ‏دربرابر تمدن غربی داشته باشند با آن در جنگ نيستند.‏
سوم ــ زمان آن است که همه و بويژه در خود جامه های اسلامی با اين مشکل در همه ابعادش روبرو ‏شوند و از ناديده گرفتن و سرپوش گذاشتن آن پايان دهند. عمليات نظامی و تدابير ضد تروريستی مهم است ‏ولی جنگ با تروريسم جنبه های بسياری دارد. ‏غرب به عنوان آماج اصلی تروريسم می بايد برای گشودن مسائل سياسی و اقتصادی که به تروريسم ‏خوراک می رساند بکوشد. ريشه کنی هسته ها و درهم شکستن سازمانهای تروريستی می بايد بی امان بهر ‏وسيله و تا جائی که لازم است ادامه يابد. ولی گنداب سياسی و اجتماعی را که پرورشگاه اين گونهء خاص ‏تروريسم است می بايد خشکاند. موضوع فلسطين ، صرفنظر از ارتباط ش به مسئله، پيش از همه به چشم می ‏آيد و بايد برطرف شود. ولی ريشه های ژرفتر جامعه شناختی در کار است که زمان پرداختن به آنها رسيده ‏است. پس از ايران و الجزاير و سودان و افغانستان می توان انتظار داشت که ضربه ای کشنده بر سودای ‏بلندپروازی نظامی ومادی بنيادگرايان خورده باشد. گروههای گوناگون بنيادگرا اينجا و آنجا در آتش ناکاميهای بالاگيرنده شان خواهند گداخت، و ‏رويای بازآوردن عصر زرين، رودررو با بحران هرچه ژرفتر اسلام به عنوان راهی برای سازمان دادن ‏امور انسانی، رنگ خواهد باخت. فرصت برای چاره کردن بيماری مزمن جهان اسلامی-عربی پيدا می شود.‏‎آنچه غرب به خوبی می تواند، پشتيبانی از نيروها و تشويق روند های دمکراتيک در اين جامعه ها، ‏فشارآوردن بر فرمانوايان خودکامه، و دفاع از حقوق بشر است. \"رئال پليتيک\" حدود خود را دارد. نفت با همه اهميت خود نمی بايد ‏نيروی محرک سياست خارجی باشد. غرب صرفا راننده ای علاقه مند به پمپ بنزين نيست. تا هنگامی که ‏جامعه های اسلامی به جهان روشنرائی enlightenment گام نگذارند و از قرون تاريک امتداديافتهء خود ‏بيرون نيايند، با خشم و نا اميدی اين توده های جوشان دهها ميليونی که هيچ آينده ای روشنتر از شهيد شدن ‏ندارند هيچ تضمينی نيست. رابطه ميان ديکتاتوری و تروريسم اکنون چنان به روشنی برقرار شده است که ‏پيکار برای دمکراسی را می توان درهر پديدهء تروريسم دولتی شمرد. ‏ تروريسم بين المللی پايگاه مطمئن می خواهد. واکنش قاطع، و ترکيبی از ديپلماسی، فشار اقتصادی و تهديد ‏نظامی در يک سالهء گذشته از شمار کشورهای تروريست و تروريست پرور کاسته است. ليبيا خودرا از ‏معرکه بيرون کشيده است و پاکستان و يمن به مبارزه با تروريسم پيوسته اند. جمهوری اسلامی و سوريه ‏هنوز در ميدان اند ولی آنها نيز چاره ای نخواهند داشت، بويژه اگر کار عراق يکسره شود. مشکل بزرگ، ‏عربستان سعودی است که گونه ای متحد امريکاست و گونه ای متحد تروريستها. روحانيت وهابی که دستش در امور مذهبی آن کشور گشاده است بهمراه شاهزادگان مبالغ هنگفتی برای کمک به تروريستها و ‏نگهداری شبکه ای از دهها هزار مدرسه و مسجد در سراسر جهان در اختيار دارد که پايگاههاي ايدئولوژيک ‏تروريسم هستد. عربستان سعودی از اين نظر نقشی مهمتر از همه پشتيبانان ديگر تروريسم در\"دولتهای ‏نابکار\" دارد.‏ ‎پائين آوردن اهميت نفت عربستان سعودی با گشايش ميدانهای حوزهء دريای خزر و پديدارشدن شوروی به عنوان متحد استراتژيک امريکا امری مسلم است و چند سالی بيش ‏نخواهد کشيد. نخستين لولهء نفت قفقاز دارد ساخته می شود و لوله های ديگر می تواند در پی باشد. روسها ‏سخت دنبال آنند که يک قدرت نفتی بزرگ جهان شوند و اوپک را بشکنند و ده پانزده در صدی از نياز نفتی ‏امريکا را برآورند. بندر مورمنسک را به تندی برای اين منظور آماده می کنند و از هم اکنون به امريکا ‏اطمينان داده اند که در صورت برهم خوردن صادرات نفت خليج فارس می تواند از ذخيرهء نفتی استراتژيک ‏روسيه که بهمين منظور رو به گسترش است استفاده کند. ورق بعدی، نفت عراق خواهد بود که در سناريو ‏پس از صدام به بازارها سرازير خواهد شد و عربستان را از پايگاه خود خواهد انداخت. امريکائيان با همه ‏ظواهر دوستی و اطمينانهای زبانی، به تجديد نظر در سياست خود پرداخته اند و سرانجام بر سياستهای کوته ‏بينانهء خود در عراق، افغانستان، و اکنون عربستان بيدار می شوند. سالهای وضع موجود در عربستان به ‏شماره افتاده است. پمپ بنزين خانوادگی نمی تواند تا ابد پشتيبانی امريکا را بخرد و حتا جامعهء بيکاره و ‏آموزش نيافتهء عربستان به جائی رسيده است که ريخت و پاشهای خاندان سعودی را تحمل نخواهد کرد. ‏دورانديش ترين شاهزادگان دار د پولهای خود را ــ ارقام شگرفی ‏است ــ بيرون می کشند. ‏در پيکار با تروريسم اسلامی کار اصلی با خود جامعه های اسلامی يا کشورهای دارای جمعيت مسلمان است ‏‏(اين دو يکی نيستند و ما داريم از يکی به ديگری گذار می کنيم.) اين جامعه ها می بايد خود را از بند ‏رژيمهای فاسد استبدادی و دستگاههای ارتجاعی‎ ‎‏ مذهبی‏‎ ‎‏ آزاد‏‎ ‎‏ کنند.
تنها مردم‎ ‎‏ و روشنفکران پيشاپيش آنها ‏می توانند تنگ اهريمنی سرکوبگری‎ ‎‏ سياسی و مذهبی را‏‎ ‎‏ که‏‎ ‎‏ به‏‎ ‎‏ يکديگر نيرو می دهند و جامعه را ناتوان ‏می کنند بگشايند. اين نبرد بهتراز حمله به تابوها، بحث آزاد دربارهء آنچه در لفاف تقدس پوشانده شده، ‏آغازی نخواهد داشت.‏ « نبرد در درون اسلام» عنوانِ گزارشِ ويژه شماره تازه هفته نامه Time است در باره چالش نوگرايان و ميانه روهای جهان اسلام با محافظه کاران و بنيادگرايان. ايران، افغانستان، عراق، عربستان سعودی، پاکستان و اندونزيا در اين گزارش، نمونه کشورهايی يادشده اند که عرصه جدال گرايشهای گوناگون اسلامی هستند. با افزايش دامنه خشونت در چهارسوی جهان، اين پرسش هرچه بيشتر طرح می شود که مسلمانان همه تروريست نيستند، ولی چرا امروزه بيشتر تروريستها مسلمان اند؟ از نگاه نويسنده مجله Time رويداد يازده سپتامبر تنها نشان دهنده اوج چالش ميان اسلام و غرب نبود، بلکه نقطه عطفی برای آشکار شدنِ شکافی بنيادی در درون جهان اسلام نيز بود. اکنون اسلام موضوع اختلاف نظر ميان پدران و پسران، ميان محافظه کاران و ميانه روان، بنيادگرايان و مدرن گرايان شده است. آينده ايمانِ اسلامی و مسأله رابطه با غرب، در کانونِ اين کشمکشها قرار دارد. بیل پاول Bill Powell می نويسد برنامه مبارزه گسترده امريکا و جهان غرب با شبکه القاعده، پيامدها و نتيجه های پيش بينی نشده ای به بارآورده است. برخی پژوهشها نشان می دهد از زمان حمله 11 سپتامبر 2001 به نيويارک، شمار مسلمانانی که گرايشهای بنيادگرايانه يافته اند افزايش پيدا کرده و حتی شمار زنانی که با بنيادگرايان اسلا می ازدواج می کنند نيز بيشتر شده است. از سوی ديگر حملاتی که به هدفِ از ميان بردنِ مسلمانانِ مسلح صورت می گيرد به کشته شدنِ ده ها غيرنظامی انجاميده است. قربانيانِ غيرنظامیِ مبارزه با تروريسم که با حمله به عراق افزايش يافته اند، در چشم بسياری از مسلمانان، سراسر روند مبارزه با تروريسم را با پرسش روبرو کرده است. مجله Time از قول شماری از رهبرانِ ميانه رو اسلامی در کشورهای گوناگون می نويسد نقض حقوق بشر در نمونه هايی چون زندان ابوغريب در بغداد و ويران کردن خانه های فلسطينيان و کشته شدنِ کودکان و زنانِ فلسطينی به دست سربازان اسراييلی، کار حمايت از حقوق بشر و مسأله رابطه با غرب را برای آنها دشوار کرده است. در نتيجه شيوه کنونی مبارزه با تروريسم، از نظر بنيادگرايان، رفتارشان را موجه کرده است. نويسنده هفته نامه Time تأکيد می کند منتقدان مسلمانِ، باور دارند راهبردهای پس از يازده سپتامبر جورج بوش، برای آزادسازی سياسی، آتشی تازه در خرمن پرسشی کهنه در جهان اسلام افکنده است؛ پرسشی که همه چيز حتی روابط جنسی و نقش زن در جامعه و سياست را هم دربرمی گيرد: اسلام چگونه می تواند با آرمانهای دموکراتيک و فرهنگ غربی سازگار درآيد؟. بر اين پايه، آينده سياسیِ سه کشوری که سرنوشت آنها برای ايالات متحده حياتی است، ايران، پاکستان و عربستان سعودی، اکنون در دسترس همه است و گروه های گوناگونِ بنيادگرا و اصلاح طلب برای مهار قدرت در آنها با يکديگر مبارزه می کنند.
March 21st, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی